پسرم سید محمدسام پسرم سید محمدسام ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

سامی نفس داداش امیررضا

برای پسرم امیررضا

سلام به سالار و ارشد خونه ام امیررضاجونم . امروز 28 اسفنده ، سال 92 هم داره تموم میشه خدارو شکر سال خوبی بود کلا درهم بود هم شیرینی هم تلخی .اما گل سرسبد اتفاقات امسال تولد آقامحمدسام بود .خداروهزاران بارشکر که شما صاحب یه داداش کوچولووازهمه مهمتر یه تکیه گاه محکم شدی (انشاءالله ). یه هم صحبت ،یه هم بازی ایشالله که سالم وسلامت باشین وخوش باشین نفسای مامان که من وباباحمید دلمون خوشه به خوشی شماها . پسر گلم روزای آخر ساله وهمه مشغول خونه تکونی هستن که ماهم مثل بقیه .خونه تکونی خونه که تموم میشه باید خودمون هم یه خونه تکونی اساسی داشته باشیم چه جوری ؟؟ الان بهت میگم : امیررضای مامان ،دلت روبتکون ،غصه هایت که ریخت توهم غص...
28 اسفند 1392

به یادباباجون

امروز میخوام چیزی رو بنویسم که تلخه .شادنیست .خیلی باخودم کلنجاررفتم بنویسم یانه .وبلاگ پسرام و غمگین نکنم ولی پیش خودم گفتم خب زندگی که همیشه شادی ونشاط نیست بالاخره فرازوفرودی داره شادی وتلخی داره .اصلازندگی با بودن اینا زندگی میشه شادی وغم درکنارهم وقتی همیشه شادی باشه آدم معنی سختی ونمیفهمه یااگه همیشه غم وناراحتی باشه که اون موقع آدمیزاد افسرده وخشن میشه .این همه مقدمه چینی کردم که بگم امروز 12بهمن 14سالگرد باباجون (بابای خودم) بود .شایدبه نوشتن ساده بیاد 14سال ولی مااین همه مدت ازش دوربودیم .تنهابودیم . من خیلی اهل نوستالژی وخاطره بازی نیستم . خیلی دوست ندارم گذشته رو ورق بزنم همش دوست دارم برم جلو آینده رو خیلی دوست دارم (الهی ...
13 بهمن 1392
1